عصر اعتبار- خیلی از ما تاجران و کاسبان موفقی را میشناسیم که سالها بدون هیچ مشکلی شریک یکدیگر بودهاند و از همین شراکت موفقیتهای زیادی را به دست آوردهاند اما همیشه اوضاع همینطور نیست چرا که برخی شراکتها فرجام خوشی ندارد و با تلخی به پایان میرسد.
به گزارش پایگاه خبری«عصر اعتبار»، در این گزارش چند نمونه از این شراکتهای نافرجام را بازخوانی میکنیم. اگر کسی به شما پیشنهاد شراکت داده اول این گزارش را با دقت بخوانید و بعد از بررسی ابعاد مختلف کار تصمیمگیری کنید.
دست در جیب شریک
برخی شراکتها از همان اول مبنای درستی ندارد و با نقشه قبلی و برای کلاهبرداری شکل میگیرد. مثل مردی که هدفش از شراکت با دوستش استفاده از دسته چک او برای کلاهبرداری بود. چندی قبل مردی به کلانتری 121 سلیمانیه رفت و از شریکش شکایت کرد و گفت او با دسته چکش از مردم کلاهبرداری کرده و متواری شده است. او ادامه داد: من و حامد از مدتی قبل شرکت پخش لوازم بهداشتی راهاندازی کردیم و او به بهانه گرفتن وام، حسابی به نام من در بانک افتتاح کرد و به این بهانه، طی چند ماه تمام چکها را از من گرفت، اما پس از مدتی متوجه شدم که چکهای من خرج شده است.
با شروع تحقیقات در این باره معلوم شد شریک خیانتکار با استفاده از دسته چک شریکش طلا و جواهرات خریده و به مکان نامعلومی گریخته است. بررسیها نشان میداد رقم چکها دستکم 500 میلیون تومان است. در چنین شرایطی دستور مسدود کردن این حساب صادر و تلاشها برای دستگیری مرد کلاهبردار آغاز شد اما او هیچ ردی از خود به جا نگذاشته بود و تحقیقات در این باره ادامه دارد.
پیشنهاد وسوسهکننده
برخی دیگر از شراکتها با پیشنهادهای وسوسهکننده پا میگیرد. مثل پیشنهاد شراکت در پروژههای بزرگ با سودهای سرشار و ... . همین چند وقت پیش بود که مرد شیادی با پیشنهاد چشمگیر شراکت در ساخت درمانگاه شبانه روزی مردی را فریب داد و پولهایش را بالا کشید. ماجر از این قرار بود که او سراغ افرادی که برای اجرای پروژههایشان نیاز به پول داشتند، میرفت و ادعا میکرد که میتواند وامهای کلان و کمبهره به آنها بدهد، به شرطی که حاضر شوند وثیقه وام را بیمه کنند. به این ترتیب بعد از اینکه چند میلیون تومان از آنها میگرفت به یکباره ناپدید میشد.
یکی از شاکیان این مرد شیاد چندی قبل وقتی او را به طور اتفاقی در خیابان دید، پلیس را خبر کرد و مرد کلاهبردار بالاخره به دام افتاد. او در جریان بازجوییهای اولیه به دهها فقره کلاهبرداری میلیونی اعتراف کرد و گفت: طعمههایم کسانی بودند که نیاز به شریک و سرمایهگذار داشتند. با آنها تماس میگرفتم و مدعی میشدم که وامی کلان با شرایط ویژه مثل بهره کم و 2 سال استراحت دارم به شرط اینکه آنها حاضر شوند وثیقه وام را بیمه کنند. در این صورت حاضرم شریکشان شوم. بعد از به توافق رسیدن، به دفتر بیمه میرفتیم و از آنها میخواستم که همراه خودشان پول نقد بیاورند. پس از ورود به دفتر بیمه، پولها را از طعمههایم میگرفتم و از آنها میخواستم برای گرفتن کپی از مدارک به مغازه بغلی بروند. وقتی میرفتند، با در دست داشتن پولها دفتر بیمه را ترک و فرار میکردم. من یکراست به ترمینال میرفتم و راهی شهر خودم میشدم و مدتی بعد دوباره برای کلاهبرداری برمیگشتم.
شراکت مرگبار
اما همیشه همه شراکتها هم با کلاهبرداری به پایان نمیرسد. گاهی دو شریک آنچنان با یکدیگر دچار اختلاف میشوند که این اختلافات به قیمت جان یکی از آنها تمام میشود. درست مثل مردی که شریکاش را به قتل رساند و برای فرار از مجازات صحنهسازی کرد ولی این کار را آنقدر ناشیانه انجام داد که پلیس در مدت کوتاهی توانست راز جنایت را فاش کند.
چند قبل وقتی به مأموران پلیس راهور شهرستان نور خبر رسید که مردی در جریان یک سانحه رانندگی در حوالی این شهر کشته شده، تیمی از مأموران راهی محل حادثه شدند. جسد مرد میانسالی درحالیکه سرش بهشدت مجروح شده بود گوشه جاده افتاده و کمی جلوتر از او، خودرو نیسانی که ظاهرا از مسیر منحرف شده بود توقف کرده بود. رد ترمزی که روی آسفالت بود نیز نشان میداد که احتمالا خودرو نیسان بر اثر تصادف با خودرو دیگری در وسط جاده متوقف شده است. در بررسی مدارک بهدست آمده در جیبهای قربانی مشخص شد که وی صاحب همان نیسانی است که وسط جاده توقف کرده است، بر این اساس این فرضیه که او بر اثر شدت تصادف به بیرون از ماشین پرتاب شده و جانش را از دست داده است مدنظر قرار گرفت. اما نکته عجیبی که وجود داشت، آثار بهجامانده در صحنه تصادف بود. خط ترمز آنقدر کوتاه بود که بهنظر نمیرسید خودرو نیسان در زمان حادثه سرعت زیادی داشته است. از سوی دیگر هیچ اثری از تصادف با خودرو یا جسم دیگری روی سپر نیسان دیده نمیشد و سپر کاملا سالم بود. بنابراین حتی اگر تصادفی هم در کار بوده، بیشک آنقدر شدید نبوده که باعث پرت شدن راننده به بیرون از ماشین و مرگ او شود. ماجرا کاملا مرموز بهنظر میرسید و در چنین شرایطی جسد قربانی به پزشکی قانونی انتقال یافت. متخصصان در همان معاینات اولیه دریافتند که قربانی بر اثر جراحت شدیدی که به سرش وارد شده جانش را از دست داده است. اما این جراحت ناشی از تصادف و پرت شدن او به خیابان نبود بلکه بهنظر میرسید جسمی سخت مانند میله چوبی یا فلزی به سرش کوبیده شده است. با این نظریه، شکی باقی نماند که مرد میانسال قربانی جنایت شده است و به این ترتیب تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی استان مازندران برای کشف راز جنایت وارد عمل شدند.
مقتول شریکی به نام محمود داشت که طبق گفته خانوادهاش، از مدتی قبل با محمود بر سر مسائل مالی دچار اختلاف شده بود. مأموران که حدس میزدند محمود در جنایت نقش داشته باشد به سراغ او رفتند. پیدا شدن آثاری از خون روی دیوار خانه محمود خبر از وقوع جنایت در این محل میداد و وقتی این آثار به آزمایشگاه جنایی فرستاده شد، در بررسیهای انجام شده مشخص شد که آثار خون متعلق به مقتول است. با این سرنخ، محمود که چارهای جز بیان حقیقت نداشت به قتل شریکش اعتراف کرد و گفت: چند وقتی بود که با کاظم اختلاف مالی پیدا کرده بودم. حساب و کتابمان با هم جور درنمیآمد و این وسط 10میلیون تومان اختلاف داشتیم. سر همین مسئله درگیر شدیم و این درگیری ادامه داشت تا تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. روز حادثه با این بهانه که میخواهم یخچال خانهام را جابهجا کنم، از مقتول خواستم برای کمک به خانه ما بیاید. به همراه کاظم و یکی از دوستانم به خانهام رفتیم و در آنجا با میله آهنی که از قبل تهیه کردم، ضربهای به سر کاظم زدم. قصدم قتل او نبود و فقط میخواستم کمی ادبش کنم اما او روی زمین افتاد و لحظاتی بعد جانش را از دست داد. برای همین او را داخل ماشین نیسانش گذاشتیم و به خارج از شهر رفتیم. در محلی خلوت ترمز شدیدی گرفتم تا خط ترمز روی آسفالت ایجاد شود. بعد هم سعی کردیم با صحنهسازی، وانمود کنیم که او در یک تصادف جان باخته است اما کارمان آنقدر ناشیانه بود که لو رفتیم.
قربانی اختلاف دو شریک
اختلافات دو شریک گاهی آنقدر بالا میگیرد که آتش آن دامن بقیه را هم میگیرد. درست مثل ماجرایی که در آن درگیری دو شریک باعث قتل شاگردشان شد.
مدتی قبل مأموران آتش نشانى رودهن- در شرق تهران- براى مهار حریق بزرگ در یک مغازه پلاستیک فروشى راهى محل حادثه شدند که سرانجام پس از چند ساعت آتش خاموش شد. در ادامه عملیات، آتش نشانان به محض ورود به مغازه با پیکر نیمه جان مرد جوانى روبهرو شدند که به خاطر سوختگى شدید در آستانه مرگ قرار داشت. با انتقال پیکر سوخته بهزاد به بیمارستان، پزشکان در پى انجام چند عمل جراحى، تلاش گستردهاى براى نجات جان وى به عمل آوردند. اما او یک ماه بعد بر اثر شدت سوختگى و عفونت جان باخت و به این ترتیب تحقیقات قضایى- پلیسى براى کشف علت آتشسوزى و چگونگى مرگ بهزاد آغاز شد. با اعلام نظر کارشناسان آتش نشانى مبنى بر این که حریق مغازه پلاستیک فروشى عمدى بوده است، مرگ بهزاد قتل عمد اعلام شد. سپس بازپرس جنایى دستور احضار صاحب مغازه را صادر کرد. وى نیز با معرفى شریکش- علیرضا- به عنوان تنها عامل جنایت گفت: شریکم به خاطر اختلاف حساب، با عصبانیت در مغازه بنزین پاشید که همان موقع از ترس خارج شدم. اما قبل از آن که شاگردمان فرصت فرار پیدا کند، مغازه آتش گرفت. پسر جوان که به تازگى در مغازه مشغول به کار شده بود، از اختلافهاى ما بىخبر بود. این در حالى است که شریکم پس از آتش افروزى کرکره مغازه را پائین کشید که به همین خاطر شاگردم در میان شعلههاى آتش گرفتار شد. با این اظهارات، بلافاصله علیرضا دستگیر شد. هر چند این مرد در جریان بازجوییها و در جلسه محاکمه دست داشتن در این جنایت را انکار کرد اما از آنجا که همه شواهد و مدارک علیه او بود، قضات دادگاه کیفری وی را به قصاص محکوم کردند.
جهت دریافت آخرین اخبار از طریق تلگرام به کانال اختصاصی عصر اعتبار ( https://telegram.me/asretebar ) بپیوندید. برای دریافت آخرین نسخه از نرم افزار تلگرام اینجا را کلیک کنید.