عصر بازار

مصائب زندگی مشترک زیر سقف خانه پدری؛

همه چیزهایی که باید در باره قانون نفقه بدانید

عصر اعتبار- منتظر مادرش بود. در که باز شد سرش را پایین انداخت و گفت: «۲۴ سال دارم و حدود ۳ سال پیش ازدواج کردم ولی دریغ از حتی یک روز خوش پس از آن...

همه چیزهایی که باید در باره قانون نفقه بدانید
نسخه قابل چاپ
دوشنبه ۰۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۹:۰۰

    به گزارش پایگاه خبری «عصراعتبار» به نقل از ایران آنلاین، سال اول دانشگاه با هومن آشنا شدم. مسیرمان تا میدان تجریش یکی بود و گهگاهی در تاکسی یا اتوبوس با هم برخورد داشتیم و از این طریق باب آشنایی‌مان باز شد.
    اوایل اصلاً به فکر ازدواج با او نبودم. ته ذهنم یک دوستی ساده بود که اغلب دانشجوها در دانشگاه تجربه می‌کنند. اما موضوع خارج از کنترل ما و فراتر از این حرف‌ها پیش رفت. هومن عاشق من شده بود و من هم عمیقاً دوستش داشتم.
    او آدم مذهبی و سختگیری به نظر نمی‌آمد اما آن‌طور که از حرف‌هایش بر می‌آمد خانواده مذهبی و سختگیری داشت. یکی دو بار ماجرای ازدواج را با خانواده‌اش در میان گذاشته بود و چنان به دیوار محکم خورده بود که تا چند روز گیجی و منگیش را حس می‌کرد. من از روز اول همه چیز را برای مادرم تعریف کرده بودم. حتی چند بار با مادرم به رستوران و سینما رفتیم اما مادر هومن حتی راضی نشده بود که درباره من بشنود. دو سه سال به همین منوال گذشت؛ هومن به خانه ما رفت و آمد داشت و رسماً همه بنا را بر ازدواج ما گذاشته بودند. اما حتی یک واکنش مثبت از طرف خانواده‌ او ندیده بودیم. در یک روز گرم تیر ماه وقتی آخرین امتحانم را داده بودم به خانه برگشتم. کلید در را که چرخاندم، متوجه بسته شدن در ماشینی شدم و صدای پاشنه کفشی که معلوم بود صاحبش با عصبانیت گام بر می‌دارد؛ رویم را که برگرداندم مادر هومن را مقابلم دیدم. زنی قد بلند و کشیده. پرسید تو هانیه هستی؟ من هم با طنازی گفتم بله. با صدایی که پر از خشم و نفرت بود فریاد زد برو مادرت را صدا کن. من هول شده بودم تعارفش کردم داخل و آمد. پشت در آپارتمان که رسیدیم او بود که با مشت به در می‌کوبید. مادرم در را باز کرد و مادر هومن بدون هیچ حرفی گفت: «پای دخترت را از زندگی پسرم ببر. ما نمی‌توانیم با خانواده شما وصلت کنیم. پس فکر این ازدواج را از سر خودت و دخترت بیرون بیار.» از این بی‌ادبی خونم به جوش آمد و گفتم: «ببخشید متوجه منظور شما نمی‌شوم.» مادرم که اصولاً زن آرامی است با لبخندی من را به آرامش دعوت کرد. مادر هومن گفت: «پسر من یک بچه بوده و اشتباهی کرده تو هم بچه بودی، از مادرت متعجبم که چطور به خانه راهش می‌دهد و اسباب با هم بودن شما را فراهم می‌کند.» مادرم گفت: «هومن پسر خوبی است من نکته منفی در رفتارش ندیدم. یک روز با گل و شیرینی آمد و هانیه را خواستگاری کرد. گفت که ابتدا آشنا شویم بعد با پدر و مادرم می‌آیم. پدر هانیه هم تحقیق کرد و مطمئن شد شما خانواده خوبی هستید اجازه داد که این دو نفر بیشتر با هم آشنا شوند.»
    مادر هومن با شنیدن کلمه خواستگاری برآشفت و گفت: «محال است که ما راضی شویم. ازدواج‌ها در خانواده ما اصولاً خانوادگی است و دختر هم باید از نظر اعتقادات مانند ما باشد و گرنه چنین ازدواجی ممکن نیست. برای بار آخر هشدار می‌دهم که پای دخترت را از زندگی پسر من بیرون بکش.»
    و با همان عصبانیت رفت. من هاج و واج مانده بودم، مادرم دستم را کشید و داخل برد. با هومن تماس گرفتم و ماجرا را با گریه و زاری برایش تعریف کردم و گفتم که مادرت با چه اجازه‌ای به مادر من توهین کرد و گوشی را قطع کردم. تا دو روز جواب تلفن هومن را نمی‌دادم تا اینکه به منزلمان آمد وگفت که دعوای مفصلی با مادرش کرده و دو روز است که از خانه بیرون زده و به منزل یکی از دوستانش رفته است. هومن اصرار داشت هر چه سریعتر عقد کنیم تا پدر و مادرش در عمل انجام شده قرار بگیرند و درنهایت رضایت دهند. مادرم ابتدا مخالف بود ولی وقتی اصرار‌های من و هومن را دید، قبول کرد پدرم را راضی کند. بعد از کش و قوس‌های فراوان با پدرم، در نهایت به عقد هومن در آمدم. اما این تازه اول جنجال‌ها بود. خانواده‌اش آنچه در توان داشتند برای زهر کردن کاممان به کار بردند. پدرم از این وضعیت به تنگ آمده بود اما ما را دعوت به صبر می‌کرد. بعد از مدتی هومن وسایلش را جمع کرد و به خانه ما آمد. پدر و مادرش گفتند که دیگر پسری به نام هومن ندارند و رهایش کردند. نمی‌دانم مشکل خانواده‌اش با من چه بود. من حتی حاضر بودم مثل آنها شوم اما کوچکترین اهمیتی به من نمی‌دادند.
    هومن به خانه ما آمد و زندگی مشترکمان آغاز شد. مادرم توانست وام بگیرد تا ما بتوانیم ماشین بخریم و از این طریق خرج زندگی‌مان را در بیاوریم و مستقل شویم. ماشین را هم به نام هومن خریدند. روزها می‌گذشت و هومن نمی‌توانست زندگی مستقلی بسازد. تمام خرج زندگی ما بر دوش پدر و مادرم بود. آنها هر دو کارمند بودند و حالا قسط ماشین ما هم به خرج و مخارج زندگی‌شان اضافه شده بود. این وضعیت کم کم صبر هومن را هم لبریز کرد و سر ناسازگاری گذاشت. هر حرفی که در خانه ما می‌شد را بی‌احترامی به خودش تلقی می‌کرد و از خانه می‌رفت و تا یک یا دو هفته حتی جواب تلفنم را هم نمی‌داد. من هومن را دوست داشتم ولی تحمل رفتارهایش واقعاً مشکل بود. بی‌محلی‌هایش را نمی‌توانستم تحمل کنم. یکی دو بار حتی با مادرم جر و بحثش شد و به مادرم گفت: «چرا رضایت به ازدواج دادید؟ من و هانیه بچه بودیم ولی شما که عاقل و به قول خودتان بزرگتر بودید چرا گذاشتید ما چنین اشتباهی مرتکب شویم؟ مادرم آرام اشک می‌ریخت و من هم آرام خرد می‌شدم و مستأصل می‌ماندم که چه کنم؛ زن ازدواج کرده‌ای بودم که بیش از یک سال و نیم در خانه پدرش زندگی کرده است. بعد از این جر و بحث هومن یک ماه سراغی از من نگرفت. هر چه تماس می‌گرفتم جوابم را نمی‌داد. از شماره دیگری هم زنگ می‌زدم تا صدای مرا می‌شنید قطع می‌کرد. در این یک ماه من توانسته بودم در یک شرکت خصوصی کار پیدا کنم و همان جا برای هومن هم صحبت کرده بودم و آنها راضی شده بودند که با او هم مصاحبه کنند اما هر چه برایش پیغام گذاشتم بی‌نتیجه بود. بعد از آشتی هم بلافاصله سر موضوع سر کار رفتن من جر و بحث جدیدی راه انداخت و رفت. این‌بار شش ماه تمام از او بی‌خبر بودم. هر چه التماس می‌کردم و پیامک برایش می‌فرستادم از او خبری نمی‌شد. در نتیجه با مادر و پدرم تصمیم گرفتم که جدا شوم. مادرم برایم وکیل گرفت و وکیل گفت که می‌توانم اول نفقه این دو سال بعد از عقد را بگیرم بعد از آن 14 سکه مهریه‌ام را و سپس تقاضای طلاق کنم. هومن که با مادر و پدرش آشتی کرده بود دادخواست نفقه را که دید پیغام فرستاد که با این کارها یک شاهی هم نصیبت نخواهد شد اما وکیلم گفت که براحتی می‌توانم از هومن جدا شوم و همین طور نفقه و مهریه‌ام را هم طلب کنم. البته همه اینها ذره‌ای از هزینه‌هایی که مادر و پدرم برای ما کردند را جبران نمی‌کند. ماشینی که به نام هومن خریدند و تمام قسط‌هایش را خودشان دادند، لباس‌های عید و میهمانی‌هایی که من و هومن می‌رفتیم، هزینه سفرهایمان حتی پول تو جیبی من و هومن را خانواده من پرداخت می‌کردند و تمام اینها از دست‌شان رفته بود. هومن هم مزد این چند سال لطف و محبت من و خانواده‌ام را با انواع توهین‌ها و تحقیرها داد اما پدر و مادرش حاضر بودند هر هزینه‌ای بکنند تا من و هومن از هم جدا شویم. حالا در انتظار صدور رأی دادگاه در خصوص نفقه هستیم.
      ماهیت حقوقی نفقه
    قانونگذار در ماده 1106 قانون مدنی بیان می‌دارد: «در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است.» و در ماده 1107 نفقه را این‌گونه تعریف می‌کند: «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه‌های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج بواسطه نقصان یا مرض.» (مصوب 19/8/1381) و در ماده 1108 بیان می‌دارد: «هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کندمستحق نفقه نخواهدبود.»
    از این مواد در می‌یابیم که نفقه یک حکم قانونی است و طرفین عقد دائم حق اسقاط این تکلیف را ضمن عقد ندارند. نفقه تنها در ازدواج دائم برعهده مرد است و در برابر تمکین زن از شوهر قرار دارد. بنابراین اگر زن بدون علت موجه وظایف زناشویی خود را انجام ندهد به عنوان مثال اگر بدون دلیل منزل مشترک را رها کند نفقه‌ای به وی تعلق نمی‌گیرد. (مرد باید عدم تمکین زوجه بدون عذر موجه را ثابت کند)
    همچنین باید بدانیم تمکین در مقابل نفقه قرار دارد و اگر زنی در صورت پرداخت نکردن نفقه از همسر خود تمکین نکند ناشزه شناخته نمی‌شود.
    نکته: به محض وقوع عقد مرد باید به زن نفقه بدهد؛ یعنی اگر زن و مرد به منزل مشترک نرفته باشند و در دوران عقد باشند نفقه باید پرداخت شود. مرد موظف به تهیه مسکن برای زندگی است، از طرفی طبق قانون فراهم کردن وسایل اولیه زندگی بر عهده مرد است.
      ضمانت اجرا
    نفقه از جمله مواردی است که هم ضمانت اجرای حقوقی دارد (موضوع مواد 1111و 1129 قانون مدنی) و هم قابل تعقیب کیفری است (موضوع ماده 642 قانون مجازات اسلامی سابق و ماده 53 قانون حمایت از خانواده مصوب 1392).
    ماده 1111 قانون مدنی بیان می‌دارد: «زن می‌تواند در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه به محکمه رجوع نماید در این‌صورت محکمه میزان نفقه را معین و شوهر را به دادن آن محکوم می‌کند.» همچنین اگر مرد نفقه مشخص شده توسط دادگاه را نپرداخت یا از نظر مالی توانایی پرداخت نفقه را نداشت مطابق ماده 1129 قانون مدنی زن حق طلاق خواهد داشت. همچنین یکی از شروط چاپی در سند نکاحیه که معمولاً زوج‌ها آن را امضا می‌کنند به مسأله ترک نفقه اختصاص دارد، بر اساس این شرط «استنکاف شوهر از دادن نفقه زن به مدت شش ماه به هر عنوان و ممکن نبودن الزام او به تأیید نفقه و همچنین در موردی که شوهر سایر حقوق واجبه زن را به مدت شش ماه وفا نکند و اجباراً ایفا هم ممکن نباشد» یکی از حالاتی است که به صرف اثبات تحقق آن در دادگاه، زوج به زوجه وکالت بلا عزل داده که با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه خود را مطلقه نماید. قانونگذار نفقه را جزو طلب ممتازه قرار داده و مطابق ماده 1206 حق مطالبه نفقه ایام گذشته را نیز به زن داده است. زن با تقدیم دادخواست می‌تواند نفقه ایام گذشته را نیز مطالبه کند و در صورت ورشکستگی یا افلاس نفقه زن مقدم بر سایر طلبکاران خواهد بود.

    برچسب ها
    پورسعید خلیلی